کوتاه نکن گیسوی خود تا باد نمیرد شب آمده از چشم سیاهت سرمشق بگیرد خوشبخت منم چون که نگاهت یک شب به من افتاد این خانه به لطف تو بهشت است ای خانه ات آباد هر شب هیجان منی تو که جان منی، ای عشق من غم ناب توام که خراب توام ای عشق سخت است در آیینه بخندی دیوانه نباشد این خانه پس از دیدن چشمت میخانه نباشد لبخند تو را آیینه دزدید تا قاب بگیرد حق داشت شبی که تو رسیدی مهتاب بگیرد هر شب هیجان منی تو که جان منی، ای عشق من غم ناب توام که خراب توام ای عشق