شد فصل خزان از تو پیامی نرسیده ای عشق کجایی محصول فراغت شده این اشک به دیده ای عشق کجایی ای کاش بیابم اثری از تو نشانی ای عشق کجایی برگرد که بی شک تو فقط مرهم جانی ای عشق کجایی تو کجایی عزیز دل مایی شدم افسون تو ای جان به نگاهی تو کجایی طبیب دل مایی سببی کن شوی آره شفایی تو کجایی تو کجایی تو کجایی تو کجایی درمان منی جان منی ای تو طبیبم وقتی که بیایی دل من با تو حبیبم آرام بگیرد ز عشق و حال بگویم از سرخوشی این دل و احوال بگویم تو کجایی عزیز دل مایی شدم افسون تو ای جان به نگاهی تو کجایی طبیب دل مایی سببی کن شوی آره شفایی تو کجایی تو کجایی تو کجایی تو کجایی