ماهی ابرو کمون چشم سیاه واسه یه لقمه نون و سر پناه از نفس افتاده بال بال میزنه همه ی وجودش روبه درد بابا میزنه بابا آب داد.بابا نون داد.حالا نوبت اونه دل به دریا میزنه.راهی میشه اون میخواد بالابره،دریا بره.جاری بشه ولی همسفره کوسه ها می شه چشم می بنده .الکی خواب میبینه توی خواب سراب رو دریا میبنه یه ورش ماهیگیرای تور به دست اون ورش کوسه نهنگ ها مست مست. ماهیگیرا دیگه قلاب ندارن.تور دارن ولی اون کوسه نهنگ ها زور دارن دو طرف با مرثیه بهش میگن ماهیه تو دست زندگی اسیر وقتی زندگیت میشه گرفت و گیر یه درو دیوار نکوب .برو بمیر بابا آب داد ماهى جون داد ديگه نوبت منه