تو پیدائی و من هرشب اسیر سایه ها تا کی نشستنهای بی حاصل ندیدنهای پی در پی چراغم بعد تاریکی به عطر یاد تو سرشار تو پیدائی و من پنهون اسیر سایه و دیوار تو پیدایی و من خوابم تو این آوار و ویرونی دعا کن تا که برخیزم از این خواب زمستونی به امید تو آرومم قرار بعد طوفانها امید بعد دلتنگی بهار بعد بارانها تو بیداری و می ترسم شبم تاریک تر باشه دعا کن تا چراغ تو به من نزدیک تر باشه