چرا از چشمت افتادم چرا منو رها کردی هوای گرم دستامو زمستونی رها کردی کجا قصه پیش اومد کی با تو حرف رفتن زد؟ عشقی که با همدیگه ساختیم رودخونه شد موند پشت یک سد
تو که باشی زندگی خواستنیه نم بارون با تو دوست داشتنه دور شدیم دستامون جدا شدن دلامون اسیر سایهها شدن
تو با رنگ چشمای مهربونت همه ی خاطرههامونو نقاشی کردی کاش بشه برگردی کنارم بسازیم زندگیمونو با هم