پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کنم
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است پاییز عاشق است
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز اینکه روز و شب بنشیند دعا کند
بنشیند دعا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
خش خش، صدای پای خزان است
یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند
خش خش، صدای پای خزان است
یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند
پاییز عاشق است پاییز عاشق است
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
پاییز عاشق است پاییز عاشق است
پاییز عاشق است