شبی با بید میرقصم شبی با باد میجنگم
که چون شب بو به وقت صبح من بسیار دلتنگم
مرا چون آیینه هر کس به کیش خویش پندارد
و الا من چو می با مست و با هشیار یکرنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمنان چون نام من عشق است
نام من عشق است
فراموشم کنید فراموشم کنید ای دوستان من مایه ننگم
مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
به خاطر بسپریدم دشمنان چون نام من عشق است
نام من عشق است
فراموشم کنید فراموشم کنید ای دوستان من مایه ننگم
مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم