برگرد، دیگه تاب دوری نمونده توانِ صبوری نمونده تو دنیای متروکه و تلخ و تاریک ما دیگه نوری نمونده... برگرد تو ای ماهِ در مه نشسته تمنای دلهای خسته صدا میزنن اسمتو این همه منتظر این همه دلشکسته میای و جهان روشن از نور زهرایی روی ماه تو میشه میاد عشق دنبالِ ما عاقبت حالِ ما رو به راه تو میشه... میای تا تماشای تو ردِ غم ها رو از چهره هامون بشوره یقینا بهشتی ترین صبحِ عالم همین صبحِ روز ظهوره...
بی تو به حبسِ غریبی دچاریم پناهی به جز تو نداریم بیا تا زمستون بره ما از این پنجره چشم به راه بهاریم بی تو، تو این روزگار همش درد نمیشه دیگه زندگی کرد ما رو کُشت دلواپسی آه از این بی کسی حضرتِ عشق برگرد میای و جهان روشن از نور زهرایی روی ماه تو میشه میاد عشق دنبالِ ما عاقبت حال ما رو به راه تو میشه میای تا تماشای تو رد غم ها رو از چهره هامون بشوره یقینا بهشتی ترین صبحِ عالم همین صبحِ روز ظهوره...