Mehran Nasseriپاسخگزارش
۷ اردیبهشت ۱۳۹۸
ترانهساز:
عَزيزِ خستهاز تِکرار، نَتَرس از رَنگِ تاريکي
اگرچه دوري از چِشمامم وَلي نَزديکِ نَزديکـي
يکي اَز جِنسِ تاريکي چِراغِ عِشقُ دُزديده
يکي راهِ بهارُ اَز يه آدَمبَرفي پُرسيده
ديگه آوزهخون تَنها توي بارون نِميخونه
دِرَختِ سَبزِ اين جَنگل توي چَنگِ زِمِستونه
تَرانهسازِ بيداري کُجاي قِصه خوابت بُرد
تو آوارِ کُدوم سَرما گُلِ سُرخِ تَنِت پَژمُرد
کُجاي واژه جا موندي کِه جاده راهِشو گُم کَرد
تکوتَنها زَمين خوردي نَه هَمبُغض و نَه يک هَمدَم
تيغهي تَبَر هَميشه سَهمِ ساقههاي مَن بود
تو شَبِشَهرِفَرنگي قِسمَتَـم تَنها شُدَن بود
ميدونِستَم کِه زِمِستون خَتمِ قصهي دِرَختـه
اَما تنهايي شِکَستَن خيلي سَخته خيلي سَخته
دِل اَز کوچِ تو غَمگينـه قَلَم دَستاتُ کَم داره
ديگه رَنگين کَموني اَز سَراَنگُشتِت نميباره
منُ يادِ خودَم بِنداز بِبَر بارونُ اَز چِشمام
هَنوز با بُردَنِ اِسمِت پُرِ خورشيد ميشه دُنيام
هَنوز تو کوچههاي شَب يه عاشق داره ميخونه
نِگاهِ عاشقِـش ميگِه کِه بيتابِ تو ميمونه