تا به کی باید رفت، از دیاری به دیاری دیگر / نتوانم ، نتوانم جستن، هر زمان عشقی و یاری دیگر / کاش ما آن دو پرستو بودیم، که همه عمر سفر می کردیم / از بهاری به بهاری دیگر، همه عمر سفر می کردیم / آنچنان آلوده است
عشق غمناکم با بیم زوال، که همه زند گیم می لرزد، چون تو را می نگرم / بگذار که فراموش کنم، تو چه هستی جز یک لحظه / یک لحظه که چشمان مرا می گشاید، در برهوت آگاهی؟