این کیست این کسی که رویِ جاده یِ ابدیت، به سویِ لحظه یِ توحید می رود / این کیست این کسی که بانگِ خروسان را، آغازِ قلبِ روز نمی داند / تو از طنینِ کاشیِ آبی تهی شدی، چه مهربان بودی ای یار ای یگانه ترین یار / چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی، من از کجا می آیم / که اینچنین به بویِ شب آغشته ام / سلام ای غرابتِ تنهایی، اتاق را به تو تسلیم می کنم / چرا که ابرهایِ تیره همیشه ، پیغمبرانِ آیه هایِ تازه تطهیرند / و در شهادتِ یک شمع ، رازِ منوری است که آن را / آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خوب می داند