آن روزها رفتند، آن روزهایِ برفیِ خاموش / کَز پشتِ شیشه، در اتاقِ گرم، هر دم به بیرون، خیره می گشتم / پاکیزه برفِ من، چو کرکی نرم، آرام می بارید / بر نردبامِ کهنه یِ چوبی، بر رشته یِ سستِ طنابِ رخت / بر گیسوانِ کاج های پیر، و فکر می کردم به / فردا، آه فردا، حجمِ سفیدِ لیـــــــــــــــــــــــــز / و عشق، که در سلامی شرم آگین خویشتن را بازگو می کرد