روزی که گذشته است از او یاد مکن فردا که نیامده است فریاد مکن بر نامده و گذشته بنیاد مکن خوش باش کنون و عمر بر باد مکن این قافله عمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب می گذرد جامی است که عقل آفرین می زندش صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد و باز بر زمین می زندش