وقت طلوع ماه میتابد از عشق نوری که روشن میکند چشم و دل این زندگی را سر میرسد از راه همراه خورشید صبحی که پیدا میکند در لحظه هایت تازگی را وا میشود گل با کلامی از محبت، آبی شود دریای دلها از صداقت شب را ببین با چشم دیگر، آغاز فرداها تو هستی، دارد افق از تو نشانی با همدلی با همزبانی، دل را به شهر مهربانی، به آرزوها میرسانی با هر بهانه سر میکشد از هر طرف شوقی برای زندگانی در هر ترانه گل میکند رویا به رویا نغمه های شادمانی با دشت و کوه و چشمه گرم گفتگو شو سرشار از عشق و امید و آرزو شو شیرین ترین اوقات بودن از دل لبخند جاریست مانند نقویمی که هر فصلش دل انگیز و بهاری است شب را ببین با چشم دیگر، آغاز فرداها تو هستی، دارد افق از تو نشانی با همدلی با همزبانی، دل را به شهر مهربانی، به آرزوها میرسانی