دگر از درد تنهایی به جانم یار می باید دگر تلخ است کامم شربت دیدار می باید ز جام عشق او مستم دگر پندم مده ناصح نصیحت گوش کردن را دل هشیار می باید مرا امید بهبودی نمانده است ای خوش آن روزی، خوش آن روزی که میگفتم علاج این دل بیمار می باید دگر از درد تنهایی به جانم یار می باید دگر تلخ است کامم شربت دیدار می باید دل من بارها لرزید عشق اما جنونش را نمی بایست زنجیری ولی این بار می باید دل من بارها لرزید عشق اما جنونش را نمی بایست زنجیری ولی این بار می باید دگر از درد تنهایی به جانم یار می باید دگر تلخ است کامم شربت دیدار می باید ز جام عشق او مستم دگر پندم مده ناصح نصیحت گوش کردن را دل هشیار می باید