بی روی تو گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غالم است گو شمع میارید در این جمع که امشب در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است در مذهب ما باده حالل است ولیکن بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است در مجلس ما عطر میامیز که ما را هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است با محتسبم عیب مگویید که او نیز پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است