بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم کو بال آن خود را باز افکنم به کویت از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت از پا فتادگان را دستی بگیر آخر تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت