از کوچه بگذر و به خیابان بریز ماه دزدیده از خلایق و پنهان ز خشم شاه آه در این شب سیاه آن گونه عاشقم که اگر دست بر زنی چون ماجرای موج بیابی مشوشم آن گونه عاشقم که اگر پای بر نهی دریای دامن تو بسوزد در آتشم با یاد من غمینی و من با غمت خوشم تلفیق خون و برف و بهار است دامنت تصویر سبز سرخه حصار است دامنت خود حسرت هزار سوار است دامنت در شیشه های رنگی بنگر به چشم شاه انگار سوی توست اگر می کند نگاه در مقدم تو میزنم امشب نقاره را بی خواب می کنم چشم خمار و خفته ی شمس العماره را از کوچه بگذر