گفتم غمِ تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مِهرورزان رسمِ وفا بیاموز گفتا ز ماهرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم گفتا که شبرو است او از راهِ دیگر آید گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز بادِ صبح خیزد گفتا خُنُک نسیمی کز کویِ دلبر آید