ديدی ای مه که ناگه رميدی و رفتی پيوند الفت بُريدی و رفتی هرچه خواری به ياری کشيدم و ديدم دامن ز دستم کشيدی و رفتی بس نالهها کردم به اميدی که رحم آری به فرياد من ای گل فرياد از دل تو کز جفا فرياد ما نشنيدی و رفتی جانا گرچه بردی از يادم جان در کوی عاشقی دادم ز پا فکندی به سر دويدم گهر فشاندم بر اشک من خنديدی و رفتی ساقي بده آن می را مطرب بزن آن نی را که پای لاله پياله خوش باشد دل اسيران به ناله خوش باشد علاج محنت به جز می نيست به غير ناليدنِ نی نيست