حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد تگرگی نیست، مرگی نیست صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است من امشب آمدستم وام بگزارم حسابت را کنار جام بگذارم چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد! فریبت میدهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست حریفا! گوش سرمابُرده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است و قندیل سپهر تنگمیدان، مرده یا زنده به تابوت ستبر ظلمت نُهتوی مرگاندود، پنهان است چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد! فریبت میدهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست حریفا! گوش سرمابُرده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است شب با روز یکسان است