هیچوقت، معنى صلحُ نفهمیدم
بهترین روزهاى زندگیمو جنگیدم
پدرم هم جنگید، تا صداى صلحُ شنید
گریه کرد اما تسلیم نشد
آشتى رو هیچکس یادم نداد
اونقدر که هر کی و دوست داشتم
توى قهر و دورى، از دست دادم
از دست دادم…
اونقدر خودم رو تشییع کردم
مُردنم حالیم نشد
اونقدر که هر کی و دوست دارم
رهسپار میکنم
می دونم بیمارم، بیمارم، بیمارم
می دونم بیمارم، بیمارم...