باد نگران پنجره
پنجره دلواپس من
ساعت دیواری میگه
خسته شدی از دست من
دست تو سرد و بی صدا
چشام بدنبالت میاد
فریاد خواهشام ولی
گم میشه تو زوزه ی باد
شکسته میشه پنجره
دوباره از هجوم باد
غرورم افتاده به پات
قلبت بهم جایی نداد
باد خسته از این دادها
دستای ما از هم جدا
من موندم و تنهاییام
خونه ای متروکه به جا
زمین سکوت نکن بگو
بگو که عاشق منه
نگو به سادگیه من
دوباره لبخند میزنه