چه سکوتی بعد رفتن تو دنیامو گرفت
خطر مرگ داره هر روز منو تهدید می کنه
تازگیا توی ذرات معلق محیطم
چشم تو ظاهر می شه بغضمو تمدید می کنه
روی شیب از ارتفاع خواب تو غلت می خورم
خودمو به خواب زدم ولی چشام باز خیسن
همه ی پرای تو بالشم امشب قلمن
همه ی دستای دنیا مسخن از تو می نویسن
خواب که هیچ شب که هیچ مهتاب هیچ، اون همه خاطره ی نایاب هیچ
دست تو دور از من و مرداب هیچ، بی تو با کدو صدا داد بزنم؟
تنگی این قفس سنگی که هیچ، این همه بعد تو دلتنگی که هیچ
زندگی با قرصای رنگی که هیچ، تو خودت بگو چطور دل بکنم؟
تو رو به توانِ اِن توی سرم داد می زنم
تو رو تو مقیاس اندوه دارم تکثیر می کنم
تو سر و ته کن مسیرو ببین با دستای خالی
اون پلایی که شکستی دارم تعمیر می کنم
خواب که هیچ
من و یادت قهوه های سرد هیچ، حبس هر نفس میون درد هیچ
جاده های بی برو برگرد هیچ، حتی باورم نمی شه این منم