صبح روز روشن برفی مونده تو دلت حرفی که نمیگی به من چشمات شب قبل بهاره خبر خوشی داره که نمیگی به من شب تور سفید یه پیرهن عیده توی تنش با لباس رنگی یه طرح قشنگی رو دامنش عشق یه شعر سادس که روز برفی رو لبته تو نگاه شادت شوق یه جشنه که ساکته تو یه راز پنهونی عشق زمستونی هدیه روزای برف و بارونی من گرمی دستتم خنده مستتم سرمست از آرامش، قبل ویرونی