من مست شدم ای وای من، دیوانه شدم ای داد من با من منشین افسانه مگو، رندانه شدم ای داد من من مست شدم ای وای من، دیوانه شدم ای داد من با من منشین افسانه مگو، رندانه شدم ای داد من بی موجب از او رنجم و بی وجه کنم صلح، اینها نکنم عاشق دیوانه نباشم صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام، ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم بیگانه شوم از تو که بیگانه پرستی، آزار کشم گر ز تو بیگانه نباشم بی موجب از او رنجم و بی وجه کنم صلح، اینها نکنم عاشق دیوانه نباشم من مست شدم , دیوانه شدم , با من منشین , رندانه شدم