نظاره کن نگار ما را که پرده ای دیگر بکَنم برهنه میکنم صدا را که با دلت حرف میزنم به تن تو پیوسته نشد دو دست عاشقم به سیاهی برگشته قدم قدم دقایقم به من و این کاشانه بگو بگو که زنده ایم تو به گوشم افسانه بگو که دل فسرده ایم شب دیرین شیرین نشود نگهت از یادم نرود تو دعا کن قلبم برهد که به تلخی پایان بدهد شب است و ناله های طوفان من و ستاره نافروزان شب است و ناله های طوفان من و ستاره نافروزان به تن تو پیوسته نشد دو دست عاشقم به سیاهی برگشته قدم قدم دقایقم به من و این کاشانه بگو بگو که زنده ایم تو به گوشم افسانه بگو که دل فسرده ایم به تن تو پیوسته نشد دو دست عاشقم به سیاهی برگشته قدم قدم دقایقم به من و این کاشانه بگو بگو که زنده ایم تو به گوشم افسانه بگو که دل فسرده ایم شب دیرین شیرین نشود نگهت از یادم نرود تو دعا کن قلبم برهد که به تلخی پایان بدهد