می سوزم از تو می گريم از تو می ميرم از تو آرام جانم اكنون اكنون كجايى سر تا به پایم شوق نگاهت عمق وجودم درد فراقت عشق تمامم اکنون کجایی دور از توام من دور از منى تو دور از خودم من بى جان و بي دل يك جسم خالى اكنون كجايى آغاز بودم سرسبز و روشن وقتى تو بودى امروز زردم پایانم و سرد اكنون كجايى برگرد پيشم تا جان بگيرم جارى شوم باز فرياد گردم پر شوق سازم جام وجودت آه از جدايى اكنون كجايى از چشم هایت لبخند بارید بر چشم هایم پر رنگ گشتى امروز چشمم بی چشم تو مرد دورم زپيشت بي هيچ مستى اندوهم و غم بي هيچ هستى مستى و شاد اكنون كجايى