من همان روزی که با تو گفتگویی ساده کردم خونه ی دل رو برای عشق تو آماده کردم خونه ی تنگ دل من پیش از آن دیدار کوتاه با نگاهت آشنا بود مثل شهر قصه با ما ای تو ماه غصه من اون شبا افسانه بودی مثل یه رویای مبهم بودی و بیگانه بودی روز دیدار من و تو لحظه ی تعبیر این خواب لحظه پایان غربت لحظه ی تکرار مهتاب از غروب کوچه های زیر بارون با تو گفتم از سکوت سرپناه بی تو ویرون با تو گفتم گفتم از چشم انتظاری از نفس ها را شمردن از طلوع بی تو موندن از غروب بی تو رفتن پشت جادوی نگاهت سرزمین آرزوها حس آروم سکوتت انتهای گفتگوها از غروب کوچه های زیر بارون با تو گفتم از سکوت سرپناه بی تو ویرون با تو گفتم