به دشتی که روید گل ارغوانی زدم داغ عشقی که خون شد جهانی شفق رنگ خون بر دل گل ستان زد ز لعل لب آن نگار یمانی نگر جلوه یار زیبای سرمست به آیینه دل که تا نیک دانی چه جایی ز درد و چه باکی ز حرمان اگر مهر بارد بر این زندگانی تو سودای دل را ز پروانه آموز که سوز دل او ندارد بیانی نه خوفی ز سوز و تب شمع دارد نه پروای جان دادن و بی نشانی به رویای آن لحظه با تو بودن ندارم نیازی به دنیای فانی ز جام می عشق تو مست مستم شدم جمله آتش از این کامرانی نوای طرب گشته پر جوش ساقی بیاور به دوران می ارغوانی