غمت از ماه میریزه رو تنهاییم میشینه کسی اصلا حواسش نیست چقدر این لحظه غمگینه چشات ترانه ای از گرمای جنگ سرده که این غم گرچه زیبا نیست ولی زیباترت کرده پشت پلکت انگار خوابیده یه خورشید رو خط لبخندت جا مونده شعری که از مردن میترسید تردی مثل بارون جاری مثل مهتاب آرومی شبیه دریایی که انگار حیفه پاشه از خواب
بمون تا من نگم ای کاش مثل تحریر گرمی باش تو هر آواز شبیه رقص تو رگبار مثل بارون تو گندم زار صدام کن باز صدام کن باز... پشت پلکت انگار خوابیده یه خورشید رو خط لبخندت جا مونده شعری که از مردن میترسید تردی مثل بارون جاری مثل مهتاب آرومی شبیه دریایی که انگار حیفه پاشه از خواب