شب شب تولد من تولد من
هیچکی منو یادی نکرد
بجز بجز یه بغض تو گلوم هیچکی برام شادی نکرد
شادی نکرد
موقع فوت کردن شمع کسی کنار من نبود
کنار من نبود
هیچکی بهم زنگی نزد کسی یاد من نبود
خودمو دلداری میدم که الان میرسی
آخه بجز چشمای تو نمونده هیچ کسی
ثانیه ها خبر میدن دیگه آخر شبه
اما هنوزم دل من پر از تاب و تبه
هی به خودم میگم ای دلم آروم بگیر
گریه نکن جلوی اشکامو بگیر
چشام به در خیره شده تو پشت در باشی
دلم خوشه فقط تو با خبر باشی
انگار همین دیروز بود
وسطای پاییز بود
تولدم گل خریدی
دلت از عشق لبریز بود
هنوز همون گل های رز
رو تاقچه اتاقمه
بدون هنوزم دل من
طفلی پر از یه ماتمه
انگار همین دیروز بود
وسطای پاییز بود
تولدم گل خریدی
دلت از عشق لبریز بود
هنوز همون گل های رز
رو تاقچه اتاقمه
بدون هنوزم دل من
طفلی پر از یه ماتمه