تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمیدانم
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم، نمیدانم
زهی دریای بیساحل پر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمیدانم
زهی دریای بیساحل پر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمیدانم
هزاران جان یعقوبی همیسوزد از این خوبی
هزاران جان یعقوبی همیسوزد از این خوبی
چرا ای یوسف خوبان ، چرا ای یوسف خوبان
در این چاهی نمیدانم
چرا ای یوسف خوبان ، چرا ای یوسف خوبان
در این چاهی نمیدانم
خمش کن کز سخن چینی همیشه غرق تلوینی
دمی هویی دمیهایی دمی آهی نمیدانم
نمیدانم، نمیدانم