چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش به نور ماه ای ماه که ماه
می نوش به نور ماه ای ماه که ماه
بسیار بتابد بسیار بتابد بسیار بتابد
و نیابد ما را
بسیار بتابد و نیابد ما را
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا این هر سه مرا این هر سه مرا
نقد و تو را نسیه بهشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تا سبزهٔ خاک ما تا سبزهٔ خاک ما
تماشاگه کیست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست