این فیلم بر پایه اندیشه شهید راه آگاهی، «عینالقضات همدانی» شکل گرفته است. ایشان بیان میدارد راه «حقیقت» نه سیاه است و نه سفید بلکه بیرنگی است. فیلم از تاریکی مطلق آغاز میشود که نمادی است از «احدیّت»، آنگاه که هیچ نبود جز «او، بی الف و واو». سپس پرده کنار میرود، «تماشا» و از پِی آن «حرکت» آغاز میگردد. آنچه میبینیم آب زلال است و سیبهای غرق در آن. «هوس». نوپهلوان ابتدا از هفت در و هفت پله عبور میکند، سپس دست میشوید و از هفت پیچ میگذرد. از بازار گذر میکند چرا که بازار در عرفان ایران نماد قیل و قال است و از میان پارچههای رنگارنگ رد میشود زیرا عینالقضات باور دارد برای رسیدن به مرحله «سیاهی و سپیدی» از رنگها باید گذر کرد و به طور کلی نقوش پارچه در تعبیر خواب، نماد وهم و خیال است. رهرو در اینجا پس از کسب پختگیهایی چند، این بار استوار در دالانی از سروهای آزاده به سوی نور حرکت میکند. به «گود» وارد میشود. همان جایی که آنجاست. مبارزه سیاهی و سپیدی را میبینیم و بالاخره رها شدن از تعلقات و برگزیدن بیرنگی.
این رنگ همه هوس بود یا پنداشت او بیرنگ است رنگ او باید داشت