به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن ببین در آینه جویبار گریه بید به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید چه جای من که در این روزگار بیفریاد ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید نشان داغ دل ماست لالهای که شکفت به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید گذشت عمر و به دل عشوه میخریم هنوز که هست در پی شام سیاه صبح سپید