دو صندلی، منو تو، با دو استکان کافیست
برای عشق همین گوشه از جهان کافیست
بتاب و آبم کن مثل ظهر تابستان
عطش بده که مرا ظل سایبان کافیست
دو روز عمر من و تو گر چه محدود است
برای مردن در تو همین زمان کافیست
گمان ماندن تو شوق می دمد در من
که زنده ماندن من را همین گمان کافیست
دو صندلی، منو تو، با دو استکان
بمان که سر بکنم با تو تا خود فردا
هر آنچه فاصله ای هست بینمان کافیست
دو روز عمر من و تو گر چه محدود است
برای مردن در تو همین زمان کافیست
گمان ماندن تو شوق می دمد در من
که زنده ماندن من را همین گمان کافیست
دو روز عمر من و تو گر چه محدود است
برای مردن در تو همین زمان کافیست
گمان ماندن تو شوق می دمد در من
که زنده ماندن من را همین گمان کافیست
دو صندلی، منو تو، با دو استکان