چیزی شبیه گریه ای در زیر باران بود
حال بد آن کَس که آن شب در خیابان بود
آن کَس که آن شب در مداری از غم یک شهر
غمگین ترین سیاره ی در دور میدان بود
روزی که عاشق شد شدیدا برف می بارید
فصلی که تنها شد دقیقا هم زمستان بود
می شد که از چشمان خیس و خسته اش فهمید
از خاطرات مانده از یک عشق، ویران بود
اما نشاط زندگی اش رو به پایان بود
شاید که بعد از آن شبش هم زندگی می کرد
اما نشاط زندگی اش رو به پایان بود
روزی که عاشق شد شدیدا برف می بارید
فصلی که تنها شد دقیقا هم زمستان بود
می شد که از چشمان خیس و خسته اش فهمید
از خاطرات مانده از یک عشق، ویران بود