جذاب ترین حادثه ی زندگیم رفت
دیوانه ی دیوانه ی دیوانگیم رفت
تو می روی و جان عزیز من مغرور
هر لحظه به من دست تکان میدهد از دور
انگار که تو آمده بودی بروی زود
که از روز تولد به تنت رخت سفر بود
با این همه داغی که دلم دید و تباه رفت
من این همه غم را به دلم یاد ندارم
بدرود امیدم نفسم عشق عزیزم
آهسته برو پشت سرت آب بریزم
رویای مرا از دل دنیام گرفتی
من سوختم اما تو که آرام گرفتی
این منظره ی کوچ تو را دشت ندارد
این کوچ همین کوچ که برگشت ندارد
با این همه داغی که دلم دید و تباه رفت
من این همه غم را به دلم یاد ندارم
بدرود امیدم نفسم عشق عزیزم
آهسته برو پشت سرت آب بریزم