بوی خاک خیس جنگل
بوی آشنای قدیمی
قلم یه مرد عاشق
با یه حرف صمیمی
حک شده اول اسمش
روی پوست یه درختی
باور نبودنش رو
میکشه به دوش به سختی
توی این چکچک بارون
پای رفتنی نمونده
حتی یک ستاره اینجا
غم چشماشو نخونده
یه درخت مونده و یه بغض
چشمای عاشق و دلتنگ
یه درخت و این همه حرف
قلمش ساکت و بی رنگ
توی این چکچک بارون
پای رفتنی نمونده
حتی یک ستاره اینجا
غم چشماشو نخونده
از همه دنیا بریده
صورتش داغون و خسته
با غم و این بوی بارون
خیره بی صدا نشسته