ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی چراغ دل برافروزی به صحرا رو به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آ به گلزار آ که از بلبل غزل گفتن بیاموزی سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی میای دارم میای دارم چو جان صافی و صوفی چو جان صافی و صوفی میکنند عیبش خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی