بیا شیطونو لعنت کن، که عشقِ من پناهت بود مگه نه اینکه قلبِ من، یه روزی قبله گاهت بود تو راهب باش و من مجرم، باشه اصلاً تو خوب من بد تو که بانوی اینجایی، چرا میری از این معبد هوات از شهرِ من رفته، منو بازم هوایی کن عزیزِ قلبِ من باش و، بمون فرمانروایی کن از عاقل بودنم خسته ام، بذار ذهنم روانی شه واسه پایان این تبعید، با کی باید تبانی شه عبادت واسه برگشتت، توو این معبد هنوز برپاست نیای بی حرمتی میشه، مقدس بوده این احساس خدای قلبِ تو بودم، کجا تو کعبه میسازی چرا سنگ غرورت رو، به شیطونت نمیندازی هوات از شهرِ من رفته، منو بازم هوایی کن عزیزِ قلبِ من باش و، بمون فرمانروایی کن از عاقل بودنم خسته ام، بذار ذهنم روانی شه واسه پایان این تبعید، با کی باید تبانی شه