اومدم مث یه ببر کینه توز حقمو بگیرم و شبانه روز عقب شغال قاتل بودم بی خبر از اینکه با دیدن تو دیدنِ حالت خندیدن تو خودمم قاتلِ این دل بودم تووی این جنگل قانون مُرده همه چی رنگ جنون داره، جنون ما چی بودیم و چی هستیم الا دوتا قرقاول غلتیده به خون تف به اون ذات تباهی که نخواست بُگذرم با تو از این سدِ سیاه اُف به اون سق سیاهی که نذاشت بگذری با من از این شهرِ تباه
بوی خون فرا گرفته قصّه رو طعمِ خون میده تمامِ کلمات ای به جرم من مجازات شده همه یِ قافیه های من فدات تف به اون ذات تباهی که نخواست بُگذرم با تو از این سدِ سیاه اُف به اون سق سیاهی که نذاشت بگذری با من از این شهرِ تباه اُف به اون سق سیاهی که نذاشت بگذری با من از این شهرِ تباه