چنان مستم چنان مستم چنان مستم من امشب که از چنبر برون جستم برون جستم من امشب چنان چيزی چنان چيزی که در خاطر نيايد چنانستم چنانستم من امشب به جان با آسمان عشق رفتم به صورت گر در اين پستم من امشب بشوی ای عقل دست خويش از من که در مجنون بپيوستم من امشب به جان با آسمان عشق رفتم به صورت گر در اين پستم من امشب چنان مستم چنان مستم چنان مستم من امشب که از چنبر برون جستم برون جستم من امشب چنان چيزی چنان چيزی که در خاطر نيايد چنانستم چنانستم من امشب چو واگشت او چو واگشت او پی او میدويدم دمی از پای ننشستم من امشب دمی از پای ننشستم من امشب