تنها تويي تنها تويي در خلوت پنهانيم
تنها تو مي خواهي مرا با كفر و بي ايمانيم
ته مانده از ميناي پر، دردي به رنگ خون من
مي نوشمش، تا در رهت ثابت كنم قربانيم
مي گويمت، آيا بود آني به فكرت ره برم؟
جايي مرا يادم رود نفرين بي سامانيم
مي پرسمت آيا شود لختي به خوابم پانهي؟
آه اي فلك تعبير كن خواب خوش عرفانيم
از سردي اين لحظه ها از اينهمه انديشه ها
من سرد و من افسرده ام از اينهمه حيرانيم
شعله اگر راهي بدي، دامن كشان بايد شدي
دامن كشان ره كوته است با مقدم روحانيم
دامن كشان ره كوته است با مقدم روحانيم