باده یی هست و پناهی و شبی شسته و پاک جرعه ها نوشم و ته جرعه فشانم بر خاک باده کم کم دهم شور و شراری که مپرس بردم، افتان و خیزان به دیاری که مپرس باده کم کم گوید آهسته به گوشم سخنانی که مگوی گوید آهسته به گوشم سخنانی من کشم آه من کشم آه که دشنام بر آن ... دشنام بر آن من کشم آه من کشم آه که دشنام بر آن ... دشنام بر آن که چو باد از همه سو،از همه سو می دوم و گمراهم که چو باد از همه سو می دوم و گمراهم بوی آن گمشده گل را ز چه گلبن خواهم همه سر چشمم و از دیدن او محرومم همه تن دستمو از دامن او کوتاهم باده کم کم آه اگر ناله ی زارم نرساند به تو باد آه اگر ناله ی من کشم آه من کشم آه که دشنام بر آن ... دشنام بر آن من کشم آه من کشم آه که دشنام بر آن ... دشنام بر آن من کشم آه من کشم آه که دشنام بر آن ... دشنام بر آن من کشم آه من کشم آه که دشنام بر آن ... دشنام بر آن