شب که می رسد از کناره ها گریه می کنم با ستاره ها همچو خامشان، بسته ام زبان حرف من بخوان، از اشاره ها شب که می رسد از کناره ها گریه می کنم با ستاره ها همچو خامشان، بسته ام زبان حرف من بخوان، از اشاره ها قصه ی مرا بشنوی تو هم بشنوند اگر سنگ خاره ها وای اگر شبی ز آستین جان بر نیاوری دست چاره ها دور بسته را فصل خسته را دوره می کنم با دوباره ها وای اگر شبی ز آستین جان بر نیاوری دست چاره ها دور بسته را فصل خسته را دوره می کنم با دوباره ها با دوباره ها با دوباره ها با دوباره ها با دوباره ها... قصه ی مرا بشنوی تو هم بشنوند اگر سنگ خاره ها قصه ی مرا بشنوی تو هم بشنوند اگر سنگ خاره ها