زل میزنم هماره به دیوار روبرو شاید دریچه ای شودم باز رو به او شاید فقط به خواب بینم که بعد از این یک ساعتم به مهر نشینی تو رو به رو زل میزنم هماره به دیوار روبرو شاید دریچه ای شودم باز رو به او شاید فقط به خواب بینم که بعد از این یک ساعتم به مهر نشینی تو رو به رو بی تو دگر چراغی سو سو نمی زند راهی نمانده است برایم به هیچ سو بی تو دگر چراغی سو سو نمی زند راهی نمانده است برایم به هیچ سو تو در شکار هیچ تلاشی نکرده ای من خود شدم اسیر بی بگو مگو دیگر سفر نمی کند از نزد تو دلم بگرفته است با بد و خوب تو سخت خو بیخود دلم امید به آرام بسته است آبی که رفته باز نیاید دگر به جو بیخود دلم امید به آرام بسته است امید به آرام بسته است بیهوده بوده است نهان کاری دلم دستم شده است نزد همه روی روی رو بیهوده بوده است نهان کاری دلم دستم شده است نزد همه روی روی رو روی روی رو روی روی رو... بی تو دگر چراغی سو سو نمی زند راهی نمانده است برایم به هیچ سو بی تو دگر چراغی سو سو نمی زند راهی نمانده است برایم به هیچ سو بی تو دگر چراغی سو سو نمی زند راهی نمانده است برایم به هیچ سو بی تو دگر چراغی سو سو نمی زند راهی نمانده است برایم به هیچ سو