شکستم پشت هر دردی ولی هیچ کس نمی دونه نمیشه درد رو پنهون کرد وقتی سُر خورد روی گونه عجب حال غریبیه روزای رفتن و پرواز می¬دونم توی این دنیا چیزی ثابت نمی¬مونه چشام لبریز از حسرت دلم مثل یه زندونه تو این غربت¬سرا انگار کسی عاشق نمی¬مونه باید یک جا تمومش کرد غم این خوش خیالی رو باید یک شب همه غم¬ها برن از کنج این خونه