چگونــه از دل خــود تا دل تــو پُــل بزنم؟ به عـکـسهـای تـو آخــــر چهقدر زل بزنم
شـبـیـه موی فِرت، حال من پریشـان است چهـار فصـل دلـم از غـمـت زمســتان است
میـان این همه تلخی و ناامـیـدی و درد تـو آمــدی که امــیــد دوبــارهام بشــوی تو شـکل معجزهای دلربای من، ای کاش در آســمـان خدا، تک ســتـارهام بشــوی
همـیـن که قلب مرا زخم میکنی زیبــاست بـه جـای خـنـده اگر اخم میکنی زیبــاست
بــرای ایـن کـه بـمـانی بـگـو چـه کـار کنـم؟ تـو را چگونه به احساس خود دچــار کنـم؟
اگر چه همنفـســم با تــو در خـیـــال خودم چگونه بی تــو نســوزد دلــم به حال خودم
به آســـمان و زمـیـن پشــت میکنـم بـا تــو که جـای هیــچ کسی نیســت قلبــم، الّا تــو
میـان این همه تلخی و ناامـیـدی و درد تـو آمــدی که امــیــد دوبــارهام بشــوی تو شـکل معجزهای دلربای من، ای کاش در آســمـان خدا، تک ســتـارهام بشــوی